حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

حسرت دیدار

بیزارم از اشک حسرت (رازگل شب بو در ارشیو اذر ماه تقدیم به دخترم فاطمه)

ترانه

از این دلواپسی سیرم دارم از یاد تو میرم

شبی تو کنج تنهاییم از این فاصله می میرم

هزار و یک شب بی تو کنار تو بسر کردم

به امیدی که با عشق تو به دنیای تو برگردم

چه ساده با نگاه تو به دام عشق افتادم

نفهمیدم چرا اخر به این بی راهه تن دادم

تو به فکر جدایی ومنم عادت پی موندن

چه سخته بی نگاهت خوندن گر بدانم پشت پلکم خانه توست

نخوابم تا قیامت چون دلم دیوانه توست

این متن هم از تو دفتر دوستم پدا کردم ازش خوشم اومد گفتم برای دوستان هم بذارمش نمیدونم شاعرش کیه . اخه خیلی به شعر علاقه دارم

کارت پستال درخواستی www.orchid.blogfa.com

امان از حرف مردم

میدونی از چه ادمهای بدم میاد و حرصم میگیره که منتظرن تقی به توقی بخوره  برات حرف در بیارن اونم از نوع یک کلاغ و چهل کلاغی. اونم حرفهای پوچ و بی هدف که اصلا  حرف خودت نیست نمیدونم از کجا میارن نمیدونم با این کاراشون میخوان چی رو ثابت کنن!از کاه کوه میسازن وای خدای من نمی دونم چی گیرشون میاد من به این جور ادما میگم فضول البته ببخشیدا.ولی خوب دیگه چقدر تحمل مگه ادم  اهنه که حرف بی ربطشون رو تحمل کنه ؟اخه دیگه بعضیها شورشو در اوردند تا میتونی خوبی کن این زمونه دیگه جواب خوبی بدی میتونه باشه یعنی خوبی بهشون نیومده نمیدونی با چه ساز شون برقصی مثلا اگه بچه  داشته باشی میگن سالی یکی میزاد!!اگه نداشته باشی میگن وای خودت نمیخوای یا میترسی بازم ناقص باشه؟مردم از دست این ادما دیگه خسته شدم دیگه نمی کشم نمیدونن که ادم خودش هزار تا غم وغصه داره که دیگه طاقت زخم زبون و نداره  من سعی میکنم تا بتونم بهشون اهمیت ندم ولی مگه میشه سعی میکنم خودم باشم برای خودم زندگیکنم نه برای اونا درسته ناراحت میشم ولی می سپارمشون دست خدا .ای خدا نمی دونم اینا چی از جون من میخوان خودم هم موندم حالا شما قضاوت کنید.نمیدونم باید مهربون باشم یا نامهربون؟خوبی کنم یا بدی؟نمیدونم خلاصه موندم

رویای شب

می دونین یه بار تو زندگی موقعیت هایی پیش میاد که اگه نتونی ازش به نحو احسن استفاده

کنی دیگه اون زمان بر نمی گرده و تکرار نخواهد شد؟از موقعیت های که تو زندگی در زمانها

و مکان های خاص می افته باید بهترین استفاده را ببریم بعد از اون میرن جز خاطرات و رویاهای

دست نیافتنی در صورتی که یه بار بر حسب اتفاق شاید از روی خوش شانسی در زندگی

اتفاق می افتن کاش ان زمان می فهمیدیم که دیگر اون لحظه های شیرین شاید برایمان اتفاق

نیفتد بعدش یه موقعی می رسد که وقتی به یادش می افتی یا فکرشو می کنی گریه ات می گیره

میری تو اون زمان تو اون حس و حال دلت می خواد بشینی ویه دل سیر گریه کنی به یاد اون

موقعیت های خوب که به دلایلی باید ازش می گذشتی خدای من کاش میشد اون زمان برگرده

می دونستم چکار کنم اما الان جز اه و حسرت چیزی نمونده اخه دیگه دیر شده دیر دیر دیر
ایا واقا رویا بود یا یه اتفاق خوب؟!

کنار ساحل

 دیشب با خواهرم اینا و دوستم رفتیم دریا از اونطرف هم داداش کوچکه اومد برخلاف هر روز هوا

خیلی عالی بود دیگه از اون هوای گرم و شرجی خبری نبود اخه از هوای گرم اینجا دیگه خسته

شدم همش ۲ ماه هوای خوبه بقیش شرجی فکرش و بکنید خوب دیگه از هواشناسی برییم

ساحل دریا هوا را بی خیال.کنار ساحل شروع به چیدن خرت و پرت هامون کردیم و بقیه هم

مشغول قدم زدن من تمام حواسم به بچه ها بود که داشتن برای خودشون خونه می ساختند

اونم با چه ذوقی ولی موج دریا  مانع می شد خلاصه هر کی برای خودش یه عالمی داشت بگو

بخند اما من که اصلا حوصله نداشتم انگار کسی به زور منو اورده بود یک مرتبه صدای موج دریا

منو از تو عالم خودم بیرون اورد انگار با صداش داشت با هام حرف میزد حس عجیبی داشتم

کم کم داشت هوا سرد می شد این بچه های سرما ندیده هم طاقت نداشتن همش میگفتند

سرده پاشین بریم حدود ساعت 2 شب بود که برگشتیم خداییش کمی روحیه گرفتیم اینم از تفریح

دیروز ما جاتون خالی

دلتنگی



ترانه ای که خودم دوست دارم متن اونو نوشتم با صدای ناصر صدر (حلالم کن)

گل نازم حلالم کن حالا که سر د و داغونم

حالا که میرم از یادت به جرمی که نمی دونم

گل نازم حلالم کن اگه چشمات خیانت کرد
 
اگه از دست من دستات به دست دیگه عادت کرد

حلالم کن گل نازم اگر راز از تو پوشوندم

اگر هرگز نمی خواستم بفهمی عاشقت بودم

گل نازم نمی دونم کجای قصه هات بودم

نمی دونم به چه جرمی دلیل گریه هات بودم

گل نازم حلالم کن حلالم کن حلالم کن

حلالم کن گل نازم اگر گفتم ازت سیرم

اگر هرگز نمی خواستم بفهمی بی تو می میرم

حرفهای پوچ

امروز که از خواب پا شدم حالم زیاد خوش نبو د اخه روز جمعه یه جوریه دل ادم میگیره من که

اینجوریم .حوصله هیچ کاری رو نداشتم خیلی کار رو سرم ریخته بود اخه شب اش مهمون داشتم

دوستم با شوهرش  خونمون بودن. تا نیمه شب با هم نشستیم و طبق معمول حرفهای تکراری که همش هم بی

فایده بود حرفایی که هیچ نمی ارزه مثل خاک میمونه که با اومدن یه باد کوچولو میره تو هوا ولی

چکار میشه کرد باید یه کاری کنیم که از غم وغصه در اییم خودمون و بزنیم به شاد بودن .دیگه دیدم

حرفامون هم تموم شد رفتیم سراغ موبایل bluetooth بازی دیدیم اونم صدای اقایون در اومد اهنگ

رو کمش کنین نمیدونیم زنان چه مغزی دارن که خسته نمیشن این همه اهنگ گوش میدن ؟کاش

تلفن اختراع نمی شد.اخه خودمونیم اقایون به همه چیز حسادت دارن مگه نه؟ما هم ناراحت

شدیم با حرفاشون هم خندمون گرفت  خلاصه خوش گذشت اونا رفتن منم تا صبح بیدار بودم 


سروصدای ترقه خواب و از چشام گرفته بود با این عید اتحادشون ما را کشتند همش شلوغی سر

و صدا اسایش از ادم گرفتن بی خیال ولش کن اخرش خسته میشن.الان هم باید برم به کارهای

تکراری خونه که شده مثل نوار ی که از اول میاد برسم  تکراری تکراری تکراری