-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 دیماه سال 1391 19:50
آمــــدنــــــت همـــــراه با عــــــشق بود و رفــــتنت همراه با درد نـــــه میتــــوانــــم خوبیـــــهایت رإ از یـــــاد ببرم نـــــه مــــیتوانم بدیــــــهایت رإ فـــــراموش کـــــنم. ـَِِـََِِِـََِِِِـََِِِِِـَِِِِِـََِِِِِِـَََِِِِِِـَََِِِِِِِـَََِِِـَََِِـََِ «̶⌣• ♡. . ᵝᵊʰʱᴽᶳʰ کرمستجی ̥✽̥̥✽̥ خوشحالم میشیم سر...
-
خدا یا
جمعه 29 دیماه سال 1391 19:48
خــــدا یــــا مگــــر میشود فراموشش کــــرد مگـــر میشود دل کند و رفت بـــه این آسونی این دل لامذهب امشب بدجوری هواشو کــــرده خدا یا این دل دیگر برای من دل نمیشود با این که میدانم سالهاست از یادش رفته ام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 23:26
اشتهی رحیلاً إلى الجنهه حیث هناک امراً لا یحزننیَ و قلباً لا یؤلمنی وتعباً لا یهلکنیَ و دموعاً لا تنزل ب گل الاوقات یارب آکرمنی جنتک ♡♡ ﭑ̷̷̲ﻣ̲ﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﯾﻥ̴
-
خسته ام
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 23:24
خسته ام... از صبوری خسته ام... از فریادهایی که در گلویم خفه ماند... از اشک هایی که قاه قاه خنده شد... و از حرف هایی که زنده به گور گشت در گورستان دلم آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را ، در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی . . . این روزها معنی را از زندگی حذف کرده ام ... برایم فرق نمی کند روزهایم را...
-
وقتی که دلتنکم
شنبه 7 مردادماه سال 1391 16:04
وقتی که کلمات، تو را میخوانند و تو در بودنم جاری نمیشوی… دوباره عشق در میان لبانم بیصدا مینشیند تا صدایش کنی.. آرام آرام نم نمک باید دیر شود نباید این غصه فراگیر شود قصه درازاست اما قصه گو باید کمی پیر شود... . گلوی آد می را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود!!! دلتنگی های ی که جایشان نه در دل...که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 02:48
هر گاه که فکر میکنم برخاسته ام پایم به جایی میخورد و میافتم هر گاه که فکر میکنم که برخاستن کاری است بس دشوار بر میخیزم وبه راهم ادامه میدهم حالا بعد از یک بار دیگر به زمین خوردن برخاسته ام گرد و خاک را از لباسم پاک میکنم ساکم را بر میدارم و به راه می افتم این بار راهی را برمیگزینم که تو در مسیرش نباشی راهی که حتی جای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 02:48
هر گاه که فکر میکنم برخاسته ام پایم به جایی میخورد و میافتم هر گاه که فکر میکنم که برخاستن کاری است بس دشوار بر میخیزم وبه راهم ادامه میدهم حالا بعد از یک بار دیگر به زمین خوردن برخاسته ام گرد و خاک را از لباسم پاک میکنم ساکم را بر میدارم و به راه می افتم این بار راهی را برمیگزینم که تو در مسیرش نباشی راهی که حتی جای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 02:30
هورااا بلاخره درستش کردم وبلاکمو همه نظرهاتون رو برکردوندم دوستانم وای برم بخوابم نی نی رو باهام خوابش برده بازم میام فدای همتون دلم براتون تنک شده
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 16:52
کمک کمک قالب جدید کردم قسمت نظرات از دست دادم نداره
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 01:59
می خندم ! دیگر تب هم ندارم داغ هم نیستم دیگر به یاد تو هم نیستم سرد شده ام ......سرد سرد ... می ترسم شاید دق کرده ام کسی چه می داند !!!
-
سال 1391
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 00:49
سلام دوستان نازنینم اینقد دلم براتون تنک شده اومندم سال نو رو بهمتون تبریک بکم سال خوبی داشته باشین در هر جای این دنیا که هستین .راستی فرا شب کنسرت داریوش هستش اینجا جاتون خالی قراره برم ان شالله سال دیکه شما رو هم ببینم اونجا
-
میترسم
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 17:57
می ترسم از نبودنت…و از بودنت بیشتر!!!نداشتن تو ویرانم میکند… و داشتنت متوقفم!!!وقتی نیستی کسی را نمی خواهم.و وقتی هستی” تو را” می خواهم.رنگهایم بی تو سیاه است ،و در کنارت خاکستری ام خداحافظی ات به جنونم می کشاند…و سلامت به پریشانیم!؟!بی تو دلتنگم و با تو بی قرار….بی تو خسته ام و با تو در فرار…در خیال من بمان از کنار...
-
بیجاره دلم
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 01:38
گاهــــــے دلم برای خودم تنگ میشود گاهــــــے دلم برای باورهاے گذشته ام تنگ میشود گاهــــــے دلم برای پاکیهاے کودکانه ے قلبم میگیرد گاهــــــے دلم از رهگذرانے که در این مسیـر بے انتها آمدند و رفتند ، خسته میشود گاهــــــے دلم از راهزنانے که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد گاهــــــے آرزو میکنم اے کاش دلــــــی نبود تا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 01:10
یه وقتایی هست که... باید لم بدی یه گوشه... و جریان زندگیت رو فقط مرور کنی... بعدشم بگی... به سلامتی خودم که اینقدر تحمل داشتم... نظر شما جیه ؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 دیماه سال 1390 03:51
خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت باخبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت,از این بودن,از این بدعت خداوندا تو مسئولی خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی می کشد ان کس که انسان است و از احساس سرشار است خدایا کفر نمی گویم, پریشانم چه می خواهی تو از جانم ؟؟؟ مرا بی انکه خود خواهم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 دیماه سال 1390 03:51
خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت باخبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت,از این بودن,از این بدعت خداوندا تو مسئولی خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی می کشد ان کس که انسان است و از احساس سرشار است خدایا کفر نمی گویم, پریشانم چه می خواهی تو از جانم ؟؟؟ مرا بی انکه خود خواهم...
-
از تو اموخته ام
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 02:39
از تو آموخته ام از تو ای چشمه ی جوشان امید از تو ای موج خروشان امید تو امیدی ، تو امید ... ازتو آموخته ام که سحر گاه صدائیست مرا می خواند زندگی رد شدن از خاطره هاست خاطراتی که به جا می ماند ... ازتو آموخته ام به سحر گاه بیندیشم و باز... رد شوم از دل این تیره ی شب با همه راز و نیاز ... ازتو آموخته ام حق من نیست شبی سرد...
-
من و خدا جووونم
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 14:59
گــفتمـ..:خـــدایا از همه دلـــگیرمـ...! گـفتـ...:حــتی از مـــن؟!! گــفتمـ...:خـــدایا دلـــمـ را ربودند....! گـفتـ...:پیــش از مـــن؟!! گـــفتمـ...:خـــدایا چقدر دوری....! گـفتـ...:تـــو یا مـــن؟!! گـــفتمـ...:خـــدایا تــنهاترینمـ..! گـفتـ...:بیشتــر از مـــن؟!! گــفتمـ...:خـــدایا کمکـ خواســـتمـ ...! گـفتـ...:از...
-
خداوندا بهنوش و تنها نزار
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 11:41
...خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها رامبادا گم کنم اهداف زیبا رامبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت مرا تنها تو نگذاریکه من تنهاترین تنهام؛ انسانم خدا گوید :تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ای والاترین مهمان دنیایم تو ای انســــان !بدان همواره آغوش من باز است شروع کن ...یک قدم با...
-
طفلی دلم
شنبه 19 آذرماه سال 1390 19:30
برای دلم گاهی مادری مهربان میشوم٬ :دست نوازش بر سرش میکشم، میگویم "غصه نخور٬میگذرد...." برای دلم گاهی پدر می شوم٬ :خشمگین میگویم ... ... «بس کن دیگر بزرگ شدی....» گاهی هم دوستی میشوم مهربان دستش را میگیرم، میبرمش به باغ رویا...... دلم، از دست من خسته است..
-
یک روز بارونی
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 04:50
أمروز باز دلم بارانیست باز دلم بهونه ی با تو بودن را دارد باز به یاد أون روزها به یاد أون روز بارانی من تو زیر بارون جه عاشقانه قدم میزدیم وبرای أینده أی که معلوم نبود اخرش به کجا میرسید نقشه میکشیدیمو قهقه میزدیم ولی أمروز باز همون اسمونه وهمون بارون ؤلی أز أون أرزوهائ قشنک من و تو خبری نیست فقط من ماندم و تو باران...
-
namidanam
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 15:36
نمدانم نمیدانم به کدامین کناه مجازاتم به کدامین عشق محکومم که أینجنین بی تابم . خدایا أین غم جه میخواهد أز جانم ؟ جرا هرکز رهایم نمیکند بی انکه من بخوأهم به دنبالم می أید اکه کناهکارم مجازاتم کن ولی أین غم لعنتی رو نمیخواهم أزم دورش کن تا أینجنین بی تاب نبأشم. نویسنده بهنوش
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 03:02
با عبرت از شکست های گذشته ، کمر شکست های آینده را بشکن . . . هر کسی به میزانی که تنهایی نیاز دارد ، عظمت دارد و بی نیاز است . . . گذشته را با خود داشته باش ، اما در آن زندگی مکن و فقط تجربه بگیر . . . بر زمین لجبازی پای مفشار ، که سخت لغزنده است . . . خداوند بزرگ است ، آرزوهایی که از او میخواهیم هم باید بزرگ باشد . ....
-
برأی تو که هیجؤقت نفهمیدی
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 04:56
می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟ از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک، مجبور به زیستن هستم. از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟ از چه بنویسم؟ از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟ ابتدا رام شد،...
-
دنیای أینروزائ من
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 06:21
دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست اگر برف بیاید هست اگر برف نیاید نیست مثل دنیای من اگر تو باشی هستم اگر نباشی .....!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آبانماه سال 1390 19:09
دلتنک که شدی بیش من بیا کمی غصه هست با هم میخوریم
-
اینم هلنا خانوووم که ۱۳ سال منتظرش بودم فداش
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 13:21
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 19:32
سلام دوستان یه سایت ابلود عکس میخواستم راهنماییم کنیین البته اسون باشه هر کاری کردم بلد نبودم عکس هلنا بزارم
-
هلنا خانوووم
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 21:29
سلام به همه ی دوستای نازنین اومدم بکم که بلاخره هلنا خانووووم ما هم اومد یه دخمل ناز و کوجولو ان شالله سر فرصت به همتون سر میزنم فعل اوزا و احوال رو به راه نیست تازه یک هفته داره قربان همتوووون بازم معذرت که نمیتونم بهتون سر بزنم
-
هلنا خانوووم
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 21:29
سلام به همه ی دوستای نازنین اومدم بکم که بلاخره هلنا خانووووم ما هم اومد یه دخمل ناز و کوجولو ان شالله سر فرصت به همتون سر میزنم فعل اوزا و احوال رو به راه نیست تازه یک هفته داره قربان همتوووون بازم معذرت که نمیتونم بهتون سر بزنم