-
حرف دل نویسنده(یا رب)
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 23:29
یا رب کمکم هر انچه تو میخواهی باشم وانچه به صلاحم است انجام دهم بارها وبارها باخودم حرف زدم وگفتم یعنی میشه ازپس امتحانی که خدا ازم کرده بر بیام میتونم فرشته ای که خدا بهم داده اونطوری که خدا میخواد ازش نگهداری کنم؟با خودم میگم بهنوش تو سعیتو بکن میتونی همان طور که تا حالا تونستی ولی خیلی سخته میدونید که؟اره میدونم...
-
خداحافظ
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 15:46
متن اهنگ خذاحافظ مجیدخراطها که خیلی دوست دارم خداحافظ گل نازم کاش کی مهربون نبودی می دونم سخته جدایی اخه عادت کرده بودی بعد من خودم میدونم سهم زندگیت خرابه اگه غیر اینه عشقم چرا چشمات خیس ابه چرا چشمات خیس ابه سرتو بزار روشونم عاشقونه بغلم کن یا ازم بخواه بمونم چرا شونه هات میلرزه مگه سردته گل من؟ اگه میگی خوبه خوبی...
-
این تن بمیره دلت سراغی ازمن میگیره؟
جمعه 11 تیرماه سال 1389 16:53
برنگرد که بر نمیگردی تو: هیچوقت نمیخوام داشته باشمت نترس فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن تاببینمت دلم برای راه رفتنت تنگ شده است دوستت داشتم ولی هرگز نگفتم نگفتم تا زچشم تو نیفتم نگفتم تا ندونی عاشقم من میدونی بعد تو از پا میوفتم؟ خیال کردم اگر روزی بدونی میری شعر جدایی را می خونی میری تنها میشم با بغض گریه...
-
پر پروازم شکسته اینو بدون
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 14:56
بر سنگ مزارم بنویسید: در زندگی بارها بالهایم را گشودم تا همچون پرنده ای سبک بال به پرواز در آیم اما هر بار شکارچی حقیری قلبم را نشانه گرفت و بر زمینم کوفت شاید مرگ پایانی بر این پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهایی...!
-
کاش
دوشنبه 7 تیرماه سال 1389 15:20
کاش قلبم درد تنهایی نداشت سینه ام هرگز پریشانی نداشت کاش برگهای اخرتقویم عشق حرفی از یک روزبارانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق رابی خط پیمود وقربانی نداشت
-
یه شب خوب
دوشنبه 7 تیرماه سال 1389 10:06
دیشب دلم گرفته بود از توخونه نشستن که یهو ابجی الهام زنگ زد و گفت بهنوش نمیای بریم پارک که گفتم چرا نیام پاشو بریم هنمز 5دقیقه نگذشته بود که باز خاله زنگ زد گفت عزیزم چقد تو خونه بشینیم نمای بریم دریا گفتم امروز همه چتون شده خدا بده شانس بهش گفتم باشه بزار ابجی بگم با هم بریم خلاصه ما از اینجا یه ماشین گرفتیم و رفتیم...
-
تو به من نخند عزیز
جمعه 4 تیرماه سال 1389 15:40
تو به من نخند عزیز وقتی که گریه میکنم اتیش نزن دل منو وقتی که داغون دلم تو به من نگو یه روز میخوام برم زپیش تو تو به من نخند عزیز این روز نه روز خندته وقتی که مردم نبودم اون روز روز گریه ات شعری از ابجی گلم الهام صداقت
-
هیچی نگو نمیدونم
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 17:27
خیلی سخته ادم بفهمه که داره بی هدف نفس میکشه مگه نه؟فکر کنم منم یکی از اونا باشم بعضی وقتها ادم از خودش از زندگیش بدجوری دلگیر میشه ای خدا دلگیرم از همه .فکرش و بکن یکی دوستت داشته باشه ولی هدف از دوست داشتن یه چیز دیگه باشه یه چیزی که ............. این باعث میشه که از زندگیت لذت نبری یه جورایی ازش دور باشی به نظر من...
-
سفر همیشه وجود دارد چه بخوای چه نخوای
شنبه 29 خردادماه سال 1389 13:19
هرچی فکر میکنم نمیدونم چرا چیزی به زهنم نمیاد واستون بنویسم به قول خواهرم مخم هنگ هنگ کرده مشکلات این دورو زمونه ادمو میکشه هنگ که غنیمته ولی خوبه زیاد بهش فکر نکنیم هرکی یه مشکلی داره به قول شاعر در این دنیا دل بی غم نباشد اگر باشد بنی ادم نباشد پس بیخیال شیم میگیم خودم وعشقم غم دنیا رو بیخیال غصه فردا را بیخیال مگه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 10:24
دیشب کنار خاطراتم نشسته بودم صدایی به گوشم رسید وگفت:اینقدر به گذشته فکرنکن اینقد خودتو وجدانتو ناراحت نکن از چه میگریی؟ازاین دنیای فکستنی که این سرنوشتو واست رقم زده گفتم نه شاید حقم بوده شاید حکمتی توش بوده گفت:پس از چی شکایت داری گفتم هیچی دلم به حال خودم زیاد نمیسوزه به حال کسانی که باز سرنوشتشون از من بدتره فقط...
-
خیلی سخته مگه نه ؟
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 14:52
خیلی سخته که دوستش داشته باشی ولی نفهمه خیلی سخته که نخوانت ولی باز عاشق بمونی خیلی سخته برای دیدنش لحظه شماری کنی ولی دیدنش قدغن باشه خیلی سخته بغض داشته باشی ولی نتونی به کسی بگی خیلی سخته که بخوای اشکاتوروشونه اونی که دوستش داری بریزی اما ازت دورباشه خیلی سخته ادم فکرکنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده خیلی سخته که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 خردادماه سال 1389 16:42
کاش می دانستم چه بر سر ما انسانها امده کاش می دانستم چرا همه از زندگی ناامید شدیم چرا هر ان چه داری ان نیست چرا با خودمون با زندگیمون با هر انچه وانکس که دورو برمون است بیگانه شدیم حاضریم دل بشکنیم اما دل نبندیم حاضریم با کارامون به خودمون زندگیون لطمه بزنیم اما لجبازی را کنار نزاریم وانچه را که خطاست انجام دهیم باید...
-
نگاه
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 00:35
دلم برای نگاهمان میسوزد نگا هایی که بر ان قسم می خوردیم نگاهی که پاک بود پاک مثل وجودمان.امروز سیاه شده ایم سیاهتر از زغال شده ایم . وجودمان نگاهمان حتی هوای نفسمان ان روزها نگاهمان پاکتر ازپاکی بود نگاهمان ارزش داشت نگاهمان محبت بود عشق بود شادی بود بازی بود.امروز با نگاهمان بازی می کنیم.بانگاهمان گول می زنیم با...
-
بزرگترین ارزویم
شنبه 15 خردادماه سال 1389 19:22
چندی است با زندگی ام بیگانه شده ام در این شهر ادمها ادمک شده اندای کاش میدانستم چه کسی زندگی ام را نوشته و سرنوشتم را این چنین سرشته دیگه نمیکشم دیگه طاقت این همه رنج و غم وحسرت دیدار را ندارم حسرت دیداری که با امدنش شاید بتونه زندگی ام را از این بی روحی وسردی نجات بده یعنی میشود روزی به این انتظار پایان داد چند روزی...
-
تقدیم به مادر گلم که از صمیم قلب دوستش دارم ولی ازش دورم
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 10:50
نامه هاتو من تا سحر خوندم خسته از درد غربت چشم برات موندم سر به روی نامه هات من خواب تو دیدم نامه هاتومن خیلی دوست دارم مینویسی جان مادرمن چه کم دارم تا تورادارم مادرمن چه غم دارم مادرم غربت چراتوراکرداز من جدا مادرمادرتورامن کم دارم بیا بی تو من غم دارم بیا مادرم ای مهربون با دل من همزبون مادر مادر میدونی که برات...
-
دلم باران میخواهد
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 19:19
اندکی ابر میخواهم تا قطره قطره اشکهایم را در ان جای دهم تا دیگر شبها بالشتم با اشکام خیس و بارانی نشود اندکی ابر میخواهم که موقع باریدن باران اشکام از ان جاری شود وبا باریدن ان در زمین جای خالی او رابرایم پر کند وقتی دلم برایش تنگ میشود هیچکس و هیچ چیز نمیتواند جای خالی او را برایم پر کند دلم می خواهد ببارم وببارم مثل...
-
مهم نیست
شنبه 8 خردادماه سال 1389 18:21
مهم نیست چند بهار در کنار هم باشیم و در کنار هم زندگی کنیم باورکنیدمهم این است که یادمان باشدعمرمان کوتاه ست که فکرشم نمیکنیم مگه نه؟ در پایان زندگی خیلی از ما خواهیم گفت: کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا خوب بهم نگاه کنیم وهمه ناگفته های مهر امیز یک عمر را در چندثانیه بگوییم ای کاش هیچکدوممون نه من نه تو با...
-
گریز و درد
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 20:24
رفتم منو ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریزبرایم نمانده بود این عشق اتشین پرازدرد بی امید در وادی گناه وجنونم کشانده بود رفتم که داغ بوسه پرحسرت تو را با اشکهای دیده زلب شستشو دهم رفتم که ناتمام بمانم در این سرود رفتم که با ناگفته ها به خود ابرو دهم رفتم مگو که چرا رفت ننگ بود عشق منو نیاز توسوزوسازما ازپرده خموشی...
-
کاش مشد اینگونه زندگی کنیم
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 19:15
کاش می شد لحظه لحظه زندگی را بر صفحه سپید کاغذ به تصویر کشید کاش فاصله قلب و زبان آدمها آینقدر زیاد نبود و مهربانی مهمان خانه دل تک تک ما انسانها می شد و انسان دوستی ما لباسی بر تن و کفشی بر پای یتیم کودکی می شد و مهربانی و سخاوتمان گرمابخش وجود تنها و خسته او. مهربانی و مهربانی کردن آنقدر سخت نیست که بخواهد فلسفه های...
-
من و مرضیه ها
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 11:59
دیشب حسابی حال کردیم من و دوستام که هر دو اسمشون مرضیه هسش با هم رفیم شهروند واسه خرید هر چه دم دسمون بود ریخیم و سبد خریدمون پر شداز یه طرف غذای رزیمی میگرفیم از یه طرف هم چیپس و پفک اومدیم خونه تا دم صبح نشستیم اول رفیم وبلاگ گردی از اونجا هم زدیم رو خاطرات گذشتمون اگر چه خاطراتمون تلخ بود اشک هممون در اومد ولی...
-
من و سرنوشت
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 12:28
من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت درتهاجم با زمان سوزاندم اتش زدم من بهار عشق رادیدم ولی باورنکردم واز ان در جزوهایم هیچ ننوشتم من به دنبال مقصدها در بی مقصودهای بوچ افتادم وتا تمام خوبیها رفتم و خوبی ماند در یادم
-
کبوتر کوچک خیالم
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 00:51
همیشه روزی که می بایست از بام وجودم پرواز کرده واشیان را در قلب دیگری بنمایی باور داشتم اما اینکه بازی جفتم را در مقابل دیدگانم صید کنم را نه غم فراق ودرد هجرتت را انتظار میکشیدم اما تنهایی زودرسم را نه!پرواز جانسوز وقهر عاشقانه ات را باور داشتم اما بی وفاییت را هرگز !!
-
عشق موتور
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 15:51
امروز دلم خیلی گرفته از دیشب که این خبر و شنیدم حالم بدجوری گرفت امون از دست این جونها که با جونیشون بازی میکنند اخه قربونتون برم کی گفته اگه موتور سرعت داشته باشه کلاسش بالان؟نمیدوننین که یه لحظه یه اتفاق ممکنه جونتونو از دست بدین الان دلم واسه خودش مامان باباش داره میسوزه اخه مرگ جون ۱۶ساله سخته سخت امروز ۱۳ بدر شد...
-
ازم پرسید؟
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 16:50
ازم پرسید چون بهش نیاز داری دوستش داری؟یا چون دوستش داری بهش نیاز داری؟ گفتم چون دوستش دارم بی نیازترین ادم دنیام.پرسید کدام راه نزدیکتر است ؟گفتم به کجا؟ گفت به خلوتگاه دوست گفتم تو مگر فاصله میبینی؟بین دل و ان کس که دلت منزله اوست
-
غم دنیا
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1388 13:02
به درد هم اگر خوردیم قشنگ است به شانه بار هم بردیم قشنگ است در این دنیاکه پایانش به مرگ است برای هم اگر مردیم قشنگ است پیشاپیش عیدتون مبارک دوستان ایشالله سال خوبی داشته باشید نیستی تا ببینی چطوری غم شانه های صبر م را شکوند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 01:50
امشب با صد مکافات به نت وصل شدم اخه خیلی سرعت کمه ادم کلافه میشه بخدا مگه نه بخاطر همین حوصله ندارم بنویسم ولی به خاطر شماها میام به عشق شماها اخه به همتون عادت کردم ممنونم که بهم سر میزنی الان یه اس ام اس بدستم رسید از دوستم گفتم برای شما هم بنویسم .من زیر باران با چشات یه ارزو ساخته بودم واسه دوباره دیدنت زندگیمو...
-
خاطرات من
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 13:51
سلام به دوستای گلم دلم واسه همتون تنگ شده بازم شرمنده که بهتن سر نمیزنم ایشالله سر فرصت میام اخه اینجا زیاد به انترنت دست رسی ندارم ولی سعی خودمو میکنم که لااقل خاطراتی که از اینجا دارم چه خوب چه بد براتون بنویسم تا بدونید فراموشتون نکردم بله دوستان عروسی داداشی همه به خوبی تموم شد ایشالله همتون به عشقتون برسین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 10:47
سلام دوستان گلم دلم براتون تنگ شده بود امروز با خودم گفتم به هر طریقی شده باید یه اب کوچولو کنم اخه سخت درگیرم بخدا اصلا وقت ندارم ایشالله اومدم جبران میکنم شرمنده که نمی تونم بهتون سر بزنم ولی هر موقع برگشتم جبران میکنم .یادتونه یه بار گفتم ادم باید قدر روزهای خوش زنوگیشو بدونه که دیگه روزی نیاد که از گذشتش حسرت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1388 22:45
با سلام به دوستای گلم دیگه ما هم رفتنی شدیم تا یه مدتی با دنیای وبلاگ نویسی خداحافظی میکنم چون در پی یه سفر به وطنم هستم شاید این پست اخریم باشه ولی نه دلم نمیاد سعی میکنم به هر طریقی شده از اونجا براتون اپ کنم اخه نمیتونم دوریتون را تحمل کنم ازتون ممنونم که در این مدت منو تحمل کردید وپی حرفام نشستین خدایش دلم واسه...
-
تقدیم به داداش مصطفی
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 11:28
این پستم و میخوام به یه دوست که بهتر بگم یه جورایی داداشم می مونه خیلی بهم نزدیکه مثل داداش واقعیم دوستش دارم خیلی مهربونه میخوام محبتاشو اینجوری بهش بفهمونم که بگم داداشی ممنون از احساس همدلیت ممنون از اینکه پای غم ها و شادیهای من نشستی دوستت دارم تا نفس میکشم :اسیر وازه محبتم خالی از بغض دل و حسادتم عاشق دستهای...