-
بیا به خوابم(عمادم)
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 13:24
امشب تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک از تو خلاصه کردم: ای کاش می شد یک بارتنها همین یک بار تکرار می شد!تکرار شاید یه کسی شبها برای اینکه خواب تو را ببیینه به خدا التماس میکنه شاید یه کسی به محض دیدن تو دستش یخ می زنه و تپش قلبش مرتب بیشتر میشه اما مطمن باش یه کسی شبها به خواطر دیدن تو توی دریای اشک میخوابه ولی دم...
-
عشق منی شهرام گلم ایشالله خوشبخت بشی دوستت دارم داداشم
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 15:52
تولدت مبارک
-
من و عشق
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 12:00
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده. برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن. برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر. برای عشق وصال کن ولی فرار نکن. برای عشق زندگی کن ولی عاشقانه زندگی کن. برای عشق بمیر ولی...
-
دنیای وارونه
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1388 11:10
میدونین این روزها جواب خوبی بدی شده؟ میدونین این روزها جواب اشک خنده شده؟ میدونین این روزا جواب محبت بی محبتی شده؟ بخندی میگن دیونست غمگین باشی میگن کشتیش غرق شده بی گناه باشی گناهکارت میکنن !!!!! چی بگم خلاصه دنیا وارونه شده
-
تقدیم به همسرم(a)
شنبه 24 بهمنماه سال 1388 14:46
زمین را عاشقت کردی هوا را عاشقت کردی و هر چه بین این دو تا را عاشقت کردی خاکت وقتی که حاضر شد خدا لبخند زدیعنی زبس زیبا شدی حتی خدا را عاشقت کردی به خود می بالم از عشقت ولی همواره می پرسم چه در ما یافتی ایا که ما را عاشقت کردی نه تنها من نه تنها او حتی شاعران حتی غزل را بیت را وازه را عاشقت کردی تو حتی بعضی ها حتی صدا...
-
حس زیبا
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1388 16:12
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زباران غزلی خواند دلش تر شد و رفت چه تفاوت که چه خورد است غم دل یا سم انقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت روز میلاد همان روزی که عاشق شده بود مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد دختری ساده...
-
دلم طاقت درد و نداره
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1388 01:22
خدا یا دلم گرفته می دونی که چی میگم دلم گرفته از خودم از ادما از اسمون این شهرغریب نمیدونم چه جوری بگم دلم می خواد فریاد بزنم هی خدامو صدا کنم ولی فکر میکنم هیچ کی صدامو نمی شنوه مثل تو خواب میمونه که هر چی فریاد بزنی انگار نه انگار خدا یا کمکم کن مثل اینکه زمان هم خسته شده دیگه نای راه رفتن و نداره کاش می تونستم هولش...
-
نخور غم گذشته گذشته ها گذشته
شنبه 17 بهمنماه سال 1388 13:52
می دونید ادم اسه گذشته هاش دلتنگی میکنه یه جورایی دلتنگش میشه نه برای روزی که هنوز نیومده من دلم برای فردا و فرداهایی که گذشته تنگ میشه روزهای خوش زندگی که پر از خاطره های شیرین و به یاد ماندنی بود اری دوستان روزهایی که ما بی اعتنا از ان می گذریم یه خورده پیش خودمان چی؟فکر نمیکنیم که مثل اب رودخانه در حال گذر است بعضی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1388 20:01
زندگی عزیزتر از ان است که به حسرت بگذرد و قلبها گرامی تر از انند که در حسرت زندگی بشکنند
-
۱۳ بهمن روزی بودکه.....
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 02:32
۱۳ بهمن روزی بود که مامان و بابا واسه این روزها لحظه شماری میکردن تا اینکه انتظارها به پایان رسید و اولین فرزند خود به قول مامان که دخملی ناز و مامانی بود پا به عرصه گیتی گذاشت و تقریبا صبح بود که دخمله با صدای گریه خود نظر همه رو جلب کرد مامان هم خوشحال تر از همیشه نی نی را در اغوش گرفت و از خدا به خاطر نی نی سالمی...
-
خسته دل
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 03:01
وقتی دلت خسته شد دیگر خنده معنایی ندارد فقط می خندی تا دیگران غم اشیانه کرده در چشمانت را نبینند وقتی دلت خسته شد دیگر حتی اشکهای شبانه هم ارامت نمی کنند فقط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای گریه یه جورایی سهم دله تنگه وقتی دلت خسته شد دیگر هچ چیز ارامت نمیکند به جز دل بریدن و رفتن
-
اخرش باید جدا شیم(شعری از ابجی الی خودم الهام)
جمعه 9 بهمنماه سال 1388 15:25
اخرش باید جدا شیم ما باید با هم نباشیم اخرش تو این دوراهی هر دومون باید فنا شیم اخرش باید بریم ما نمونیم تو شک و تردید سر نوشت ما همینه نباید باهاش بجنگیم اخرش قصه تموم شد عاشقت تنهاترین شد ما که به هم نرسیدیم عشقمون ورد زبون شد
-
دید وبازدید
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1388 01:19
امروز قرارار گذاشتم با ابجی الی بریم خونه همسایه اخه سر زدن به همسایه واجبه اونم اگه چند روزی بشه که اصلن همدیگه رو ندیده باشیم رو برای رفتن اماده بودیم که داش کوچیگه زنگ زد می خوام بیام زنگ خونه زده شد منم با عجله که داداش پشت در نمونه خودمو فورن به در رسوندم ولی یهو دیدم دوستش باهاشه با دستپاچگی دنبال یه روسری بودیم...
-
تولد همراه باغم
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1388 15:35
وقتی از مادر متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت که بعد از این با تو خواهم بودبه او گفتم کیستی گفت غم فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که من بعدها با او بازی خواهم کرد ولی بعدها فهمیدم که من عروسکی هستم در دستان غم (با تشکر از سعیده دوست خوبم)
-
از تولد تا مرگ با بوسه
شنبه 3 بهمنماه سال 1388 18:42
ما انسانها با سه بوسه تکمیل می شویم یک بوسه مادر که با ان پا به عرصه خاکی می گذاریم دو بوسه عشق که یک عمر با ان زندگی میکنیم سه بوسه خاک که با ان پا به عرصه ابدیت می گذاریم پس بیایید قدر این بوسه ها که زندگی ما به ان بستگی دارد بدانیم
-
انچه گذشت
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 19:28
می دونیدبعضی وقتها دل ادم حسابی گرفته تنها کاری که میشه کرد اینه که بیخیال همه چی شد واز خونه زد بیرون اخه کارهای تکراری ادم و کلافه میکنه دیروز به اتفاق دوستم از خونه زدم بیرون تصمیم گرفتیم بریم امارات مول بلاخره خودمون و به مترو رسوندیم و رفتم دو تا بلیط گرفتم و بی خیال همه چی شدم و سوار مترو شدیم تمام صندلی هاش پر...
-
چه سخته بی تو بودن(شعری از داداش مرتضی که مثل داداشم میمونه)
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 16:48
به اسمون نگاه کن برای ما می باره برای ما که امشب جدا شدیم دوباره تو خونه ای که نیستی چه سخته بی تو بودن زمونه ی لعنتی تو را گرفته از من سفر بخیر عزیزم خداپشت وپناهت بدون یکی نشسته همیشه چشم براهت نگو جدایی ما بازی سرنوشته نگو که قصمونو خود خدا نوشته اون همه خاطراتو چطور فراموش کنم تو رفتی و ندیدی اون که شکسته منم سفر...
-
وقتی که با اون دیدمت(شعر از ابجیم الهام صداقت )
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 04:02
یه شب خودم با اون چشام به زیر بارون دیدمت توی خیابون دیدمت دست به دست یه غریبه باور نکردم تو باشی گفتم یکی شبیه توست وقتی که نزدیکتر شدی خیس و غزل خون دیدمت حتی چشای قشنگ تو دیگه چیزی نمی دیدم داغون شدم وقتی که من با اون غریبه دیدمت زانو زدم به پای تو زانوم توون نداشت بره وقتی که خندون دیدمت اشک تو چشام جمع شده بود...
-
ستاره خاموش
پنجشنبه 24 دیماه سال 1388 14:52
درد تنهایی خود را به که گوییم که در این جامعه خالی از عشق همه در تاب و خروشندهمه چون سر و به بالا نکنند وبه فغان از غم هستی که تو اندر مرا یاد کند وصدای نفسم را ببرد تا که رسد بر دل باران من که خواهم ولی افسوس که نتوانم از اینجا بروم چون که بر دست و پاییم بستند گلی از گل ریحان به من برسان گلی از باغگل یاس برم که ندانم...
-
اشک شوق
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 01:05
صبح با صدای جرینگ جرینگ تلفنم از خواب پا شدم اینقد هوا سرد بود که نگو کی جرات داشت از لای پتو بیاد بیرون با صد این دست و اون دست کردن خلاصه راضی شدیم خودمونو بگشیم بیرون بدو بدو به سمت کمد رفتم و مثل سرما ندیده ها جاکت و پوشیدم فکر کنم با این کارام سرما دیگه جرات نکنه بیاد طرف من ترسوندمش تمام پرده ها رو هم کشیدم...
-
ازم بترس
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 01:58
ازم بترس ازم بترس من که نمی شم مثل تو ازم بترس ازم بترس شوخی ندارم با تو من هر کی باشم مثل تو اهل خیانت نمی شم بازیچه دست هر کس و ناکس نمی شم من هر چی باشم مثل تو با بوسه ای رام نمی شم با چشمکی دیونه و این رو به اون رو نمی شم من هر چی باشم خودمم ساده وبا نجابتم دل و به هر بی سرو پا هر کی و هر چی نمی دم تو هر چی باشی...
-
کسی نپرسید چرا؟؟؟
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 00:43
چقدر دوست داشتم یه نفر ازم می پرسید چرا نگاهت انقدر غمگین است؟چرا لبخند هایت اینقدر بی رنگ است؟چرا اشکهایت اینگونه جاریست؟اما افسوس....هیچ کس نبود همیشه من بودم و خاطرات مرده......اری با تو هستم با تو که به دلیلی از کنارم گذشتی....اما یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت بارانیست
-
تنهای را دوست دارم باور کن
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 03:11
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست .تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در ان نیست تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه داشتم. تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست تنهایی را دوست دارم زیرا تنها مونس منه.تنهایی را دوست دارم زیرا فکرم ازادتره.تنهایی را دوست دارم چون عاشق تنها ییم. تنهایی را دوست دارم چون نمی خوام کسی...
-
از دیروز تا امروز
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 03:19
میدونی دیروز چی شد کجا رفتیم دلم حسابی گرفته بود هوای مامانم کرده بود زنگ زدم به ابجی گفتم پا شو بریم خونه خاله دلم براش تنگ شده بود اخه خاله منو یاد مامان میندازه یه جورایی به بوی مامان می ده خلاصه با کلی زحمت و پشت سر گذاشتن ترافیک و شلوغی رسیدیم اونجا با دیدن اونا حسابی دلم وا شد بچه ها به هم می پریدن انگار از قفس...
-
بی خیال دنیا
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 15:41
در دلم غوغایی بی دلیل است و در روحم اشفتگیهایی بی پایان است در سرم اندیشه هایی بی انتهاست و من در تمام این اشفتگیها به دنبال باریکی نوری برای نجاتم.ولی با این حال مثل این نی نی ها ناراحت نیستم اخه باید بی خیال دنیا شدو گرنه با این مشکلات ادم از پا در میاد
-
بازی
سهشنبه 1 دیماه سال 1388 11:26
سلام دوستان منم به دعوت دوست گلم ف ف عروس فصل برفی به این بازی عجیب دعوت شدم ولی خداییش با حاله می خوام 5 تا از خصو صیات شخصیم شما هم بدونید و بعدش هم 5 تا از دوستان رو انتخاب کنم خدایش اینجا سخته خب من 5 نفر و میگم ولی شما همه دعوتیت باشه قبوله پس بسم الله 1_ادمی هستم زود عصبانی میشم ولی زودم پشیمون راستشو بخوای وقتی...
-
عجب خواب بدی!!!
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 02:22
متن اهنگ دیونه از قفس پرید از محمد زارع این اهنگ و خیلی دوست دارم خواب دیدم از تو دور شدم , وای که عجب خواب بدی , گفتم بیا با هم بریم , گفتی که راهو بلدی , هر چی صدات کردم نرو , اما به جائی نرسید , یکی یه جا فریاد میزد دیوونه , از قفس پرید.صبح که رسید بیدار شدم , دیدم یه نامه روی در , نوشته بودی که سلام , مدتیو میرم...
-
دست نیایش به سوی خدا
جمعه 27 آذرماه سال 1388 17:27
احساس عجیبی سر و پای وجودم را فرا گرفته است نمی دانم نگرانی من از چیست!خدا میداند اما همیشه نگرانم .نگرانم که مبادا نتونم اون چیزی که خدا ازم خواسته به نحو احسن انجام بدم خدا یا کمکم کن تا بتونم از پس امتحانت بر بیام خدا یا یاریم کن ومارا از شر شیطان دور نگه دار.می دونم می دونم صدامو می شنوی به خاطر همبن با صدای بلند...
-
اشک من(ایاهنوز هم مرا میشناسد؟؟)
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 15:09
اشک می ریزم اما باز هم ارام نمی شم.بی قراری من از چیست؟نمی دانم خدا می داند.او را می جوییم اما هر چه قدر می جویم کمتر اثار و نشانه ای از او می یابم.تنها چهره ای که لحظه به لحظه جلو ذیدگانم رژه می رود چهره پاک و معصوم پسر بچه ایست که مرا می نگرد نگاه التماس گونه اش سر اپای بدنم را می لرزانداو از من چه میخواهد!! ایا...
-
ایا کسی این را تجربه کرده
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 00:49
نمیدونم چرا دنیا امروزی اینجوری شده دیگه کسی اختیار خودش هم نداره دیگه ادم نمی تونه برای اینده اش تصمیم بگیره چرا همش دیگران باید تصمیم بگیرند چراخانواده بجای اینکه به پای حرف جوانان بشینند یه جورایی دارن حرف خودشون رو میزنن چرا به حرف اون اهمییت نمیدن؟ چرا نمی ذارن حرفشو بزنه؟ چرا نمی خوان بفهمن که تو دلش چی می گذره...